ثبت نام | ورود
English
امروز يکشنبه 1403.10.2 Iranian Construction Engineering and Management
صفحه اصلی
نگاهی به آینده

تحلیل دکتر حسن سبحانی از طولانی شدن توسعه
تحلیل دکتر حسن سبحانی از طولانی شدن توسعه
بخش تعاملی الف - با شما
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۴۱
دکتر حسن سبحانی، دومین مهمان شرکت کننده در صفحه "باشما" الف هستند. ایشان بدعوت الف برای کاربران گرامی سوال زیر را مطرح کردند و کاربران گرامی به آن پاسخ دادند:



درمجموع بیش از دویست پاسخ مشروح و مستدل توسط کاربران الف بدست آمد که همگی برای دکتر سبحانی ارسال شد. ایشان بعداز دو روز مطالعه مستمر با توجه به پاسخ های کاربران گرامی، تحلیل زیر را تهیه و جهت انتشار در اختیار الف قرار دادند:

ضمن تشکر از همه برادران و خواهران گران‌قدری که به سؤال مطروحه اینجانب پاسخ متناسب دادند و اذعان به این نکته که هریک از پاسخ‌ها تلویحاً و یا تصریحاً دربردارنده مطلبی و یا مطالبی مفید و عمدتاً درست درباره مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است، با احترام و تواضع پاسخ خودم را نیز به سؤال تقدیم می‌دارم.

۱- میل به رفاه اقتصادی و تحولات مساعد معنوی برای رسیدن به زندگی و جامعه‌ای سعادتمند و سالم که در آن شرایط به نحوی رقم خورده باشد که انسان احساس آزادی و کرامت نماید و بتواند استعدادها و قابلیت‌های خود و محیط خود را به فعلیت رسانده و به خواسته‌ها و آرمان‌های خویش تحقق بخشد و در همه ابناء بشر قرار دارد و مردم ما نیز از این قاعده مستثنا نیستند. لذا علاقه‌مندی به اعتلا و رشد و پیشرفت و تکامل و یافتن امکان حضور در جامعه‌ای مبتنی بر قانون و عدالت و سلامت منطقاً از موضوعاتی است که همگان به آن می‌اندیشند و اکتساب آن را می‌طلبند. بدیهی است دستیابی به چنین وضعیتی در صورت فراهم بودن و شدن شرایط امری نسبی است و صرف تجربه وضعیتی از رفاه مادی و احساس سعادتمندی روحی همراه با آن که نسبت به وضعیت دیگری، از درجه بالاتری برخوردار باشد می‌تواند حکایت از گذار به سمت رشد و پیشرفت نماید.



۲- از آنجاکه جامعه از عناصر نه لزوماً همگن و یکنواخت بلکه از تفکرات و سلایق و منویات و آرمان‌ها و امکانات متفاوتی برخوردار هست و ازآنجاکه به وجود آمدن تغییرات در بینش‌ها و نگرش‌ها و رفتارهای مردم، متأثر از مجموعه وسیعی از سازوکارها و اقدامات مادی و غیرمادی است، به‌نحوی‌که این اطمینان حاصل شود که تغییرات به سمت اعتلا و رشد و رفاه یک‌بعدی و غیر سیستمی صورت نگرفته است. می‌توان گفت رسیدن به اهداف مطلوب و موردنظر در هر جامعه‌ای نیازمند زمان طولانی، پرزحمت و تلاش و محتاج کار و کوشش و سعی و آگاهی و وقوف کافی، از اهمیت هدف و ضرورت پافشاری و کوشش برای رسیدن به آن است؛ و در این مسیر طولانی، خستگی و یاس و شکست نباید هدف اصلی را تحت الشعاع قرار دهد. هرچند می‌پذیریم که جامعه در مسیر رسیدن به آمال و خواسته‌هایش، در موارد و مقاطعی دچار کاستی‌ها و لغزش‌هایی می‌شود لیکن جامعه باید به‌سختی کار و صعوبت آن وقوف داده شود تا هیچ‌گاه هدف اصلی را فراموش و یا احتمالاً گم نکند. بدیهی است در این وقوف، شرایط باید به‌گونه‌ای مدیریت شود که مردم احساس مشارکت و اهمیت نقش خود در جریان پیشرفت و توسعه را تحت الشعاع مشکلات جاری خویش ننمایند. درمجموع باید دانست که جریان گذار جامعه به پیشرفت و توسعه، تحولات منظور نظر جامعه، طولانی و بلندمدت است. دیگران این مسیر را طی حتی سده‌ها طی کرده‌اند و اینک تجربه آن‌ها در اختیار ما است. لیکن ماهیت تغییرات مادی و کیفی ذاتاً مقوله‌ای سطحی و کند و لذا زمان‌بر است. من در سؤال خویش به دوره‌ای بیش از یک‌صد سال توجه داشتم.

۳- مثل هر پدیده و حادثه دیگری، توسعه‌یافتگی و پیشرفت به سمت آنچه جامعه مطلوب و خواستنی می‌داند از نظام متقن علت و معلولی تبعیت می‌کند. امور و موارد و شرایطی هستند که می‌توانند در سلسله‌ی علل توسعه قلمداد شوند. همان‌طور که موارد و ویژگی‌ها و شرایط بسیار بیشتری هم هستند که در سلسله‌ی "معلولات" توسعه طبقه بندی می‌گردند. نباید بین علل و معلول‌ها تفکیک قائل نشد و یا آن‌طور که رایج است معلولات را از عوامل و علل پیشرفت و توسعه قلمداد کرد. بعنوان مثال مدیریت درست، برنامه پذیری، قانون‌گرایی، وجود احزاب سیاسی با کارکرد، مترقی، مطبوعات آزاد، شفافیت آمار و فعالیت‌ها، رفتار عقلایی، درک فرهنگ و دین به‌گونه‌ای سازگار با تعالی و توسعه، نظارت‌پذیری، مسئولیت‌پذیری و غیره ازجمله معلول‌های توسعه‌یافتگی هستند؛ یعنی اگر توسعه حاصل شد، آنگاه این موارد هم ظهور و بروز کامل دارند. این بیان به معنای آن است که این موارد عین توسعه‌یافتگی هستند و بدیهی است در شرایط توسعه‌نیافتگی این قبیل از امور از شرایط کارکردی مناسبی برخوردار نیستند. چنین نیست که بتوانند کارکرد خوب داشته باشند و ندارند بلکه شرایط و مقتضیات اجازه جلوه درست به آن‌ها را نمی‌دهد. در نقطه مقابل فساد، دروغ، ریا، نبود نخبگان در مصادر امور، عدم اعتماد بین مردم و حاکمان، عوام‌زدگی، خودشیفتگی مزمن، رباخواری، ترجیح منافع فردی بر مصالح جمعی، ناکارآمدی در سیاست خارجی، فهم نادرست از مذهب و صدها مورد دیگر از نشانه‌های توسعه‌نیافتگی است.

نباید با خلط در معلول‌ها و علت‌ها این‌گونه اندیشیده شود که صرفاً با بیان معلول‌های توسعه‌یافتگی می‌توانیم در مسیر توسعه قرار بگیریم. باید به سازوکار تحقق شرایطی که وقتی آن شرایط حاکم شد و عمل نمود آنگاه به‌تدریج ویژگی‌های توسعه خود را نشان می‌دهد و به‌موازات آن‌ها نشانه‌های عقب‌ماندگی زایل می‌گردد اندیشیده و آن‌ها را به شیوه‌ای که بیان خواهد شد طراحی و عملیاتی کرد. ناگفته مشخص است که می‌پذیریم که پیشرفت تدریجی معلول‌ها را در مواردی در نقش علت به کار می‌گیرد یعنی در گذار به توسعه‌یافتگی هر دستاوردی خود می‌تواند به‌منزله‌ی علتی برای رسیدن به دستاورد بعدی که پیشرفته‌تر است عمل نماید.

۴- جوامع مختلف مطابق قراردادهای اجتماعی و ازجمله قوانین اساسی خویش تا حدود زیادی مختصات و مشخصات جامعه آرمانی و مطلوب خویش را طراحی و ترسیم می‌نمایند. در این طراحی، امور مختلفی هدف‌گذاری می‌شوند که تعدادی از آن‌ها بین جوامع مختلف مشابهت دارند و تعدادی هم مختص به جامعه معینی هستند، مثلاً ممکن است دستیابی به درآمد سرانه بالا و تأمین اشتغال و داشتن سیستم قضایی عادل و اکتساب آزادی‌های فردی و جمعی درمجموعه جوامع، مشترک باشند اما بعضی از آن‌ها مذهبی باشند و بعضی از آن‌ها نباشند. در جامعه‌ای روحیه کار جمعی حاکم باشد و در جامعه دیگری فردگرایی موضوعیت داشته باشد. این تفاوت‌ها چندان در بحث توسعه‌یافتگی تأثیری ندارند زیرا هر جامعه‌ای همان مواردی را جستجو می‌کند که آن‌ها را می‌خواهد لذا اگر جامعه‌ای می‌خواهد مذهبی باشد مخالفت با آن و یا مخالف توسعه قلمداد کردن آن، نادیده گرفتن یک واقعیت فرهنگی است. عکس این مقوله هم مطرح هست. توجه به این نکته سبب می‌شود که جوامع در طراحی اهداف مطلوب و خواستنی خود، دچار بحران هویت نشوند. خودشان باشند و خودشان را با مجموعه قابلیت‌هایی که دارند ارتقا دهند و بدیهی است پیرایش از موانع و کاستی‌ها، از لوازم سرعت در ارتقاء و پیشرفت مادی و غیرمادی است.

با توجه به آنچه آمد، طراحی شرایطی که نائل شدن به آن می‌تواند ایده آل اکثریت و یا در صورت امکان همه مردم باشد مقوله‌ای ضروری برای هر جامعه‌ای است و جامعه نباید از آن غفلت کند. توجه شود که در این مقوله، صرفاً از دولت و یا صرفاً از مردم و یا فقط از نخبگان و یا انحصاراً از بخش خصوصی و ... یاد نمی‌کنیم بلکه مرادمان همه نقش‌ها و نهادهایی هست که کارکردها و وظایف تعریف‌شده ای را دارند.

۵- نکته مهم در این بحث شناخت شرایطی است که جامعه در آن بسر می‌برد و از آن شرایط که ویژگی‌ها و مختصات و امکانات و ضعف‌ها و فرصت‌های بسیاری دارد می‌خواهد به سمت شرایط مطلوب طراحی شده و مورد وفاق قرار گرفته خود جهت گیری و حرکت کند. واضح است که هر جامعه‌ای که توسعه‌یافتگی را تجربه نکرده است بین وضع و شرایط موجودی که در آن به سر می‌برد، با آنچه می‌خواهد به آن برسد فاصله‌ای دارد. طی این فاصله، ممکن است دهه‌های بسیار به طول بیانجامد، ما فکر می‌کنیم ایران حداقل از سال‌های قبل از مشروطیت تمایل خود را برای نائل شدن به شرایطی که مطلوب تلقی می‌کرده آغاز کرده است و وقتی هم در گذر زمان دچار تحولات و انقلاب‌هایی شده است منطقاً از آرمان‌های قبلی خود دست برنداشته است لذا تحولات حادث شده چندان در میل به توسعه و پیشرفت جامعه تغییرات معنی داری ایجاد ننموده است اما سؤال اصلی این است که چرا در یک فاصله حداقل یک‌صدساله، ما نتوانسته‌ایم به مقصود برسیم و به جامعه‌ای که حداقل رسیدن به منویات مادی خود را تجربه کرده باشد مبدل نشده‌ایم؟

به نظر می‌رسد مهم‌ترین عامل دراین‌ارتباط عدم ادراک دقیق و مقتضی از شرایط و ویژگی‌های جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کرده‌ایم بوده است یعنی همان‌طور که در انقلاب مشروطه، مجموعه نیروهای اجتماعی و توده‌های مردم نتوانسته‌اند با شناخت امکانات و قابلیت‌ها و موقعیت کشور در کنار نقاط ضعف و آسیب و کاستی و ناامنی و بی‌سوادی و ... تصور درستی از واقعیات جامعه را ترسیم و برای رسیدن به شرایطی که تا حدودی بهتر از آن شرایط باشد جهت گیری کنند. در انقلاب اسلامی هم همین کاستی رخ نموده است و حتی این پدیده در دولت‌های فعال در عرصه دو انقلاب هم خود را نمایانده است. وقتی جامعه‌ای نتواند بداند که در کجاست و چه دارد و به کجا می‌خواهد برود، منطقاً سیاست‌گذاری درستی که با واقعیات تاریخی او سازگار باشد نمی‌تواند بکند. لذا اگر با حسن نیت هم عمل کند چون عالمانه و مبتنی بر واقعیت‌ها اقدام نکرده است به حیف‌ومیل منابع و زمان و فرصت و امکانات مختومه می‌شود.

بر این اساس اگر طیفی را متصور شویم که یک‌طرف آن شرایط فعلی جامعه باشد و طرف دیگر آن وضعیت مطلوب موردنظر جامعه (که قرار است پس از توسعه‌یافتگی به آن برسد) قرار داشته باشد، تأکید ما که علت‌العلل طولانی شدن دوره طی شدن فاصله دو سر طیف هست، عدم شناخت واقع‌بینانه شرایط فعلی جامعه در زمان‌های مختلف تاریخ ایران است. این عدم شناخت هم در شرایط مشروطیت رخ داد و از مردمانی که بیش از نود درصد آنان بی‌سواد بودند توقع اقداماتی به سبک آن‌هایی شد که درصد بالای افراد باسواد را در خود داشتند و هم در دوران ما رخ داد که بدون شناخت از جامعه جهانی و سیاست‌های آن و بدون در نظر گرفتن شرایط حاکم بر طبقات مختلف اجتماعی و گروه‌های آن به اتخاذ سیاست‌های متناسب با وضعیتی که در آن هستیم اقدام نکردیم.

آنچه باید به آن توجه کرد آن است که اگر فاصله بین وضع موجود با وضع مطلوب را به مثلاً ده قسمت تقسیم کنیم با در نظر داشتن این نکته که هریک از این نقاط به لحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، ذهنیت مردم، به امکانات کشور و ... شرایط متفاوت از یکدیگر دارند باید سیاست‌هایی اتخاذ شود که ما را در مرحله‌ای از قسمت اول به قسمت دوم جهت‌دهی کند نه اینکه بدون لحاظ واقعیات و مقتضیات آن واقعیات از قسمت اول سودای رسیدن به قسمت ششم یا دهم را بنماییم و مدام بکوشیم و کمتر به نتیجه برسیم. طی دوران توسعه‌یافتگی به حوصله، دقت، زمان و کار و کوشش بسیار و از همه مهم‌تر به هیچ‌گاه فراموش‌نشدن هدف نیاز دارد. هر اقدامی که می‌شود باید از حیث در راستای هدف بلندمدت بودن و امکان حصول اهداف مرحله‌ای توسعه مورد ارزیابی و وارسی قرار گیرد تا مشخص باشد که چرا کاری را باید انجام بدهیم و چرا باید کار دیگری را انجام ندهیم.

شناخت وضع موجود به ما کمک می‌کند که از همه توان ملت و ازجمله از توان عظیم همگرایی دین نهایت استفاده را در مسیر تبدیل تدریجی جامعه به جامعه‌ای پیشرفته‌تر بنماییم و جامعه‌ای که در آن چون بینش‌ها و نگرش‌ها و رفتارها تغییر می‌کند به‌تبع آن چهره ظاهری جامعه هم دستخوش تحولات مناسب می‌گردد.


شناخت وضع موجود و فهم نسبت واقعیت و ارتباط آن با مسائل جهان معاصر، به ما می‌گوید که برای شرایط متفاوت تصمیمات و سیاست‌ها و قوانین متفاوت لازم است لذا ما را از مطلق‌گویی بازمی‌دارد و مانع می‌شود از اینکه پدیده‌ی پیچیده و مهم و خطیری همچون توسعه را با سادگی بررسی و به ساده‌انگاری و تک عاملی چاره‌سازی کنیم. توجه کنیم که هر مرحله‌ای ، مقتضیاتی ویژه خود را دارد و نمی‌توان یک سیاست و یا یک عامل را برای همه مراحل به یک اندازه و به یک شیوه بکار گرفت.
خاصیت شناخت دقیق وضع موجود کمک می‌کند که سیاست‌ها و قوانین و اقدامات به‌مثابه رها کردن تیر در تاریکی نباشد و درعین‌حال آرمان‌گرایی مطلق را نشانه نگیرد و درنتیجه جامعه را از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر ببرد. مرحله‌ای که همه امور آن در تراز بالاتری از مرحله قبل قرار می‌گیرند و لذا از پتانسیل بیشتری برای رفتن به مرحله بعدی برخوردار هستند.
جامعه‌ای که به شناخت واقعیات حاکم بر خودش اهتمام داشته باشد به علم و عالم بها می‌دهد. نخبگان را در جای خود می نشاند خودبزرگ‌بین نیست به‌اندازه توان و امکاناتش حرکت می‌کند چشم از هدف برنمی‌دارد به مقاصد و اقدامات دشمنان خودش که علیه او عمل می‌کنند با زیرکی توجه دارد سرمایه اجتماعی را از بین نمی‌برد و به مردم احترام می‌گذارد. استضعاف آن‌ها را در هیچ عرصه‌ای برنمی‌تابد و تصمیم‌گیری متناسب با شرایط می‌کند. دری می‌سازد که به چهارچوب می‌خورد تمام اهتمام او رفتن به مرحله بعدی است هماهنگ و سازگار و سیستمی، نه پرشی و شعاری و غیرمتناسب .
به گواهی کارکردهای تاریخی جامعه ایران از زمان قاجاریه تاکنون نتوانسته است نسبت به این ضرورت مهم موضع درستی را اتخاذ کند لذا همان‌قدر که غرب‌گرایی بی‌مورد، جامعه را دچار تشتت کرد، غرب‌ستیزی بی‌منطق انحطاط عمومی را رقم زد. همان‌قدر که دین‌ستیزی جامعه را از مهم‌ترین و بنیادی‌ترین انگیزه‌های کار و کوشش و تولید موجود در آموزه‌های دینی تهی ساخت. تحجر و تفسیر ناصواب از دین هم زمینه را برای محروم شدن جامعه از ساختارهای تمدن ساز دین خالی نمود و همه این‌ها در پرتو عدم شناخت از شرایط موجود جامعه معنی‌دار هست. باید خود را و دیگران را همان‌طور که هستیم با همه نقاط قوت و ضعف و نه آن‌طور که دوست داریم باشیم بشناسیم. سپس کوشش‌هایمان را برای خروج از این وضعیت و رسیدن به مراحل کناری و نزدیک همین وضعیت آماده کنیم. اگر چنین شود طی چندین دهه به مقصد می‌رسیم و یا نزدیک می‌شویم و اگر واقع‌بین نباشیم حتی اگر به نقاطی هم برسیم مجدداً به دلیل ناهماهنگی و پشتیبانی نشدن با سایر اجزا لازم برای حفظ و کارکرد آن ، به قهقرا گرفتار می‌شویم. حکایتی که بارها و بارها برای ما رخ‌داده است.
توسعه یافتگی که حالتی از یک کل غیرقابل تجزیه به اجزا است به‌مثابه رسیده شدن میوه‌ای است که در صورت مراقبت‌های لازم از آن ، از دوران کالی خود گذر کرده و به‌تدریج رسیده می‌شود. همان‌طور که بین زیبایی رنگ پوست ، نرمی نسوج ، شیرینی ، آبدار بودن و ... در میوه رابطه برقرار است بین وجوه توسعه همچون وجه فرهنگی وجه سیاسی و وجه اقتصادی آن‌هم رابطه‌ای معنی‌دار و دقیق برقرار است به‌نحوی‌که می‌توان گفت این وجوه بدون هم بی‌معنی هستند
گذار از وضع موجود به سمت وضع مطلوب درصورتی‌که با دغدغه‌ی دائمی و همیشگی لزوم شناخت و آگاهی بر وضع موجود و مقتضیات آن صورت گیرد چون جامعه را متوجه ضرورت حل مسائل و اتخاذ تصمیمات لازم برای خروج بهینه از همان وضعیتی که در آن است می‌کند موجب تولید قانون متناسب، اجرای متناسب، هدر ندادن امکانات انسانی و فیزیکی ، تعبیه و ایجاد نهادهای متناسب با آن مرحله ومبارزه با موانع واقعی کمین کرده بر سر راه ارتقاء همان مرحله می‌شود.
اما جامعه‌ای که بدون شناخت جایگاه فعلی خود( در طول تاریخ ) صرفاً به فکر رسیدن به مقاصد خویش باشد ازآنجاکه نسبت بین اقداماتی را که باید تا هدف انجام دهد، نمی‌داند دچار نابخردی در تصمیم‌گیری، افراط‌وتفریط در اجرا، بی‌عدالتی در مواجه با مردم و دریک کلام هدر دادن فرصت‌هایش می‌شود.
در چنین شرایطی است که فرصت طبی، جاه‌طلبی، تملق و چاپلوسی امکان رشد می‌یابد.
ما به «شناخت واقعیت» و ضرورت آن برای گذار سریع به رشد و پیشرفت و اعتلا و سعادت تأکیدداریم. این شناخت از مدیریت یک مزرعه گرفته تا ادراک مبانی فلسفی تمدنی همچون تمدن غرب ، هم می‌شود شناخت واقعیات به معنای واقع شناسی است اما لزوماً به معنای واقع‌گرایی نیست بسیاری از واقعیت‌ها خواستنی نیستند اما حضور دارند. باید بافهم و وقوف بر آن‌ها راهکارها و سازوکارهای خروج از آن‌ها را یافت و فاصله «بودن» تا «شدن» را کمتر کرد.


آرشيو مطالب...


Copyright 2012
تعداد کاربران: 40